به دفتر خاطرات مجازی من خوش آمدید

جمعه 13 مهر 1397 ساعت: 15:14
نویسنده : معین کریمی

دانلود رمان مسافر کوچه های عاشقی نوشته عاطفه منجزی

معرفی کتاب مسافر کوچه های عاشقی

این داستان درباره ی دختریست که ازدواج غیابی انجام می دهد و بعد از آن به آمریکا نزد شوهر ندیده اش می رود غافل از اینکه شوهرش او رو نمی خواسته و مثل یه همخونه با او زندگی میکند و...

از متن کتاب:

از صدای ریزش تند باران بیدار شدم. چشم‌هایم را باز کردم. نگاهم به دانه‌های درشت باران پشت شیشه ثابت ماند. هیچ چیز را به یاد نمی‌آورم. اضطرابی گنگ از دلم می‌جوشد و به مغزم هجوم می‌آورد. کجا هستم؟ این جا چه می‌کنم؟ برقی در آسمان می‌درخشید و بعد صدای رعد. از جا پریدم ودوباره حوادث چند ساعت گذشته در ذهنم جان گرفت. روشن و واضح مثل فیلمی بر پرده سینما. بی حال روی تخت نشستم و پاهایم را آویزان کردم. نگاهم به ساعت دیواری افتاد. نیمه شب بود و من غرق در افکار تیره تر ازشبم. حالا چه کنم؟

دانلود و ادامه متن در ادامه مطلب...



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان بلند
:: برچسب‌ها: عاطفه منجزی مسافر کوچه های عاشقی کتاب رمان کتاب رمان داستان داستان بلند عاشقانه کتاب عاشقانه رمان عاشقانه ادبیات کتاب رمان book story long story story book love book romance book


سه شنبه 10 مهر 1397 ساعت: 23:2
نویسنده : معین کریمی

کتاب رویای با تو بودن از مریم دالایی

رمان رویای با تو بودن یک رمان عاشقانه از مریم دالایی می باشد که قسمتی کوتاه از آن را برای معرفی در پایین عکس آورده ام امیدوارم خوشتان بیاید

لبریز شوق رفتنم اما میان من و جاده فاصله به اندازه یک دنیاست. در آن سوی فاصله‌ها شاپرک‌ها پر میزند و قمریان ترانه عشق می‌خوانند اما در این سو بوی حرص و طمع به مشام می‌رسد. آخ که چقدر حریص بوی عطر یک رنگی‌ام، امروز با تو و در کنار تو در بی‌نهایت گم شدم. در آن مهمانی پرشور و نور، دنیا در دست‌های من بود و ثانیه‌ها به فرمانم با آهنگ پرترنم عشق قدم برمی‌داشتند اما در این سو برایم پیله‌ای از وحشت تنیده‌اند که تمام وجودم را در خود می‌فشارد. آه فاصله‌ها ره گشایید که بیش از این تاب ماندن ندارم...

نویسنده: مریم دالایی       انتشارات: شقایق       تاریخ انتشار: 1388         تعداد صفحه: 360



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب معرفی کتاب
:: برچسب‌ها: کتاب عشقانه رمان کتاب رمان مریم دالایی داستان عاشقانه کتاب داستان معرفی کتاب داستان رمان ایرانی کتاب رویای با تو بودن book story long story story book persian book


سه شنبه 10 مهر 1397 ساعت: 11:7
نویسنده : معین کریمی

کوتاه ترین داستان ترسناک

(در زدن) نام داستان کوتاه تخیلی ایست که فردریک بروان در سال ۱۹۴۸ نوشته این داستان با دو جمله دلهره آور شروع می شه، که خود این دو جمله یک داستانک به حساب می آیند

کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا

(The last man on earth is sitting alone in his room and all of a sudden a Knock on the door)
«آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند...!؟»



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه داستان کوتاه ادبیات ترسناک داستان ترسناک کتاب کتاب داستان book story book short story story


یک شنبه 8 مهر 1397 ساعت: 14:46
نویسنده : معین کریمی

کتاب شبگرد از فهیمه سلیمانی

کتاب شب گرد اثر فهیمه سلیمانی یک رمان عاشقانه از انتشارات شقایق میباشد خودم این کتاب رو خوندم به شما هم توصیه میکنم بخونید داستان به گونه ای است که دوست دارید هرچه زودتر به آخر داستان برسید و اگر اهل تصویرسازی باشید کتاب فوق العاده ای هست و یا شاید شبیه داستان زندگی خودتان باشد. جهت معرفی در پایین قسمتی از متن داستان نوشته شده امیدوارم خوشتان بیاید

فکر می‌کنی برای من آسون بود؟ دیدنت در کنار یکی دیگه و...ناباورانه نگاهش کردم و او با همان طنین گرم و گرفته ادامه داد: اعتراف من اگر برای تو یه کابوسه، برای خودم یه رویای محال بود. سکوتم نه تنها تو، که خودم رو هم آزار می‌داد. انگار خواب می‌دیدم. دیگر حرف‌هایش را نمی‌شنیدم، شاید هم نمی‌خواستم که بشنوم. سرم گیج می‌رفت، دیگر توان ماندن نداشتم. حالم خوب نبود، حالا که او اعتراف کرده بود، من توان تحملش را نداشتم. دستم را به صندلی گرفتم تا از افتادنم جلوگیری کنم. او به کمکم شتافت و مرا روی صندلی نشاند...

نویسنده: فهیمه سلیمانی       انتشارات: شقایق        تاریخ انتشار: 1394        تعداد صفحه 422



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب معرفی کتاب
:: برچسب‌ها: کتاب فهیمه سلیمانی شبگرد شب گرد شب داستان رمان معرفی کتاب شقایق انتشارات انتشارات شقایق کتاب رمان کتاب داستان عاشقانه رمان عاشقانه story book long story romance fahime soleymani


یک شنبه 8 مهر 1397 ساعت: 9:58
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه سه کارگر از کلاسهای استاد فرهنگ

سه تا کارگر توی آمریکا داشتند دیوار یک کلیسا رو آجر به آجر می ساختن.
یکی رد شد به اولیه گفت "چی کار می کنی؟"
گفت "مگه کوری مسخره!مرده شورت رو ببرن! دارم جون می کنم! چی کار می کنم! وایسادی منو نگاه می کنی!"
به دومی گفت "چی کار می کنی؟"
گفت "آقا داریم زحمت می کشیم! نون حلال! پول در میاریم! خرج زن و بچه!"
به سومی گفت "چی کار می کنی؟"
گفت "دارم دیوار زیباترین کلیسای شهرمون رو درست می سازم"!
هر سه، کارگر
هر سه، ساعت کار مساوی
هر سه، به یک اندازه دست مزد می گیرن
ولی نگاهشون به زندگی متفاوت است.
و مهم تر اینکه اینها توی زندگیشون هم برخورد هاشون مبتنی بر همون تفکر و بینش است.

از کلاسهای استاد فرهنگ



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه کتاب داستان کوتاه کتاب داستان کتاب داستان کوتاه story short short story book book story story book


سه شنبه 3 مهر 1397 ساعت: 16:49
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه سان سالوادور

مرد برای خودش خودنویس خریده بود. پس از آن که چندین بار امضاء خود را روی یک برگ کاغذ ترسیم کرد و سپس حروف اول و آخر اسمش و  نیز آدرسش و بعدش چند خط موج دار و آدرس پدر و مادرش را هم روی همان کاغذ به قلم آورد، کاغذی جدید برداشت، با دقت تایش کرد و رویش نوشت: « این جا برایم زیادی سرد است.» و بعد نوشت: « می‌روم به امریکای جنوبی.» بعد نوشتن را رها کرد، درِ خودنویس را بست، با دقت به کاغذ نگاه کرد و دید که جوهر یواش یواش خشک و پر رنگ می شود. در نوشت افزارفروشی به او اطمینان داده بودند که رنگ جوهر سیاه خواهد شد. بعدش باز خود نویس را برداشت و  خیلی با دقت اسم خودش را هم آن زیر نوشت: پاول

بقیه در ادامه مطلب...



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه داستان کوتاه پتر بیکسیل ترجمه کتایون سلطانی داستان سالوادور کتاب story short story book peter bichsel


یک شنبه 1 مهر 1397 ساعت: 10:36
نویسنده : معین کریمی

معرفی کتاب شام مهتاب اثر هما پور اصفهانی

سلام خدمت تمامی بازدیدکنندگان محترم بخش جدیدی با نام معرفی کتاب راه اندازی شده که رمان یا هر کتاب با هر موضوعی را معرفی شما خواهم کرد اگر کتابی خواندید دوست داشتید با ما اشتراک بگذارید مشخصات کتاب را اعلام کنید حتما پست خواهد شد. با تشکر

کتاب شام مهتاب یک رمان عاشقانه می باشد که داستان زیبایی دارد این کتاب را به شما دوستان پیشنهاد میکنم. خلاصه ای از این رمان را در پایین بخوانید...

سالها پیش … وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت … شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق اتشین در گذشته باعث یک عشق اتشین دیگر در آینده شود … اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد … باید تقاص پس بدهیم … هم من هم تو …

نویسنده: هما پوراصفهانی       ناشر: شقایق         سال چاپ: 1395



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب معرفی کتاب
:: برچسب‌ها: رمان عاشقانه داستان داستان بلند هما پوراصفهانی ناشر شقایق نشر سال چاپ 1395 شام مهتاب کتاب رمان معرفی کتاب کتاب داستان


یک شنبه 1 مهر 1397 ساعت: 10:22
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه دیکتاتور

دیکتاتور از بین بیش از صد متقاضی، یک نفر کفش پاک کن  انتخاب می کند و به او دستور می دهد که جز تمیز کردن کفش‌های او دست به هیچ کار دیگری نزند. این کار به مرد ساده و دهاتی خیلی می‌سازد، به سرعت وزن اضافه می‌کند و  در طی سالیان، تفاوت او  با اربابش -  او فقط از دیکتاتور فرمان می‌برد-  کم و کمتر می‌شود، چنان که دیگر از لحاظ ظاهر تقریباً با هم مو نمی زنند. شاید به دلیل آن که کفش پاک کن همان غذایی را می‌خورد که دیکتاتور. چیزی نمی گذرد که کفش پاک کن دقیقاً همان دماغ چاقی را دارد که دیکتاتور و بعد از آن که موی سرش می ریزد، همان جمجمه ای  را دارد که دیکتاتور. از صورتش دهانی گوشتالو و برجسته بیرون زده است و وقتی  پوزخند می زند، دندان‌ به نمایش می گذارد. همه، حتی وزرا و معتمدینِ دیکتاتوراز کفش پاک کن می ترسند. شب‌ها در حالیکه چکمه به پا دارد، پاها را ضربدری روی هم می اندازد و ساز می نوازد. برای خانواده اش نامه‌های طولانی می نویسد و به این ترتیب آوازه اش در تمام کشور پخش می شود.

بقیه در ادامه مطلب...

 



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان داستان کوتاه دیکتاتور توماس برنهارد ترجمه کتایون سلطانی story short story thomas bernhard


شنبه 31 شهريور 1397 ساعت: 16:51
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه صحنه ای در برلین

دوازده اسیرِ ژولیده موی و ژنده پوش در خیابانی در حرکتند و سربازی از ارتش سرخ آن‌ها را به جلو می تازاند. اُسرا ظاهراً از بازداشتگاهی بسیار دور آمده اند و سرباز جوان باید ببردشان به یک جایی،  برای کار  یا آن طور که گفته می شود برای انجام عملیات. اسرا باید بروند به  یک جایی که نمی‌دانند کجاست. از آینده ی خود بی خبرند. به اشباح می مانند همه شان،  آن طور که قیافه های شان نشان می دهد.

یک هو چیزی حیرت انگیز اتفاق می افتد:  زنی به طور اتفاقی از خرابه‌ای ویران بیرون می آید،  جیغ می کشد، می دود وسط خیابان و یکی از اُسرا را بغل می زند. صف کوچک دوازده نفره به ناچار از حرکت می ایستد. طبیعی ست که این اتفاق از چشم سرباز روس هم پنهان نمی ماند. جلو می‌رود و از اسیری که زن گریان را محکم در آغوش کشیده است می پرسد: « زن ات؟»

بقیه در ادامه مطلب...



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه داستان ماکس فریش کتاب نویسنده برلین کتایون سلطانی book max frisch story short story


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

کد پربازدیدترین



اکانت ما در شبکه های اجتماعی :

اکانت ما در فیسبوک اکانت ما در اینستاگرام اکانت ما در Pinterest کانال ما در تلگرام