به دفتر خاطرات مجازی من خوش آمدید

شنبه 30 مهر 1401 ساعت: 13:56
نویسنده : معین کریمی

غزل حس و حال همه ثانیه ها ریخت به هم از امید صباغ نو

حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم

شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید

آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد

سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

در کنـــار تــــو  قدم  مــــی زدم  و دور و بـــرم

چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم

روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند

سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم

پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه

شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند

دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!

پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟

امید صباغ نو



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران و ترانه سرایان
:: برچسب‌ها: غزل امید صباغ نو امیدصباغ نو غزل امید صباغ نو شعر شعر نو شعر سپید دوبیتی اشعار اشعار امید صباغ نو ترانه ترانه سرا غزل ریخت به هم حس و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم مثنوی شاعرانه شاعر امروز


چهار شنبه 20 مهر 1401 ساعت: 10:14
نویسنده : معین کریمی

ترانه ی "سرود زن" اثر مونا برزویی

به نام تو، که اسم رمز ماست

شبِ مهسا، طلوع صد نداست

بخوان، که شهر، سرودِ زن شود

که این وطن، وطن شود

شباهنگام، میان کوچه‌هاست

به در کوبد، که «نوبت شماست»

برادرم، که سنگر من است

چو سایه‌سارِ روشن است

دویدنش، فراخ سینه‌اش

چو جان‌پناه و مأمن است

بر تنِ شاهدان، تازیانه می‌زنند

این ز جان خستگان، پاره تن من‌اند

به جای او، به قلب من بزن

جهان، ترانه می‌شود

امان بده، ببوسمش به خون

که جاوِدانه می‌شود

بسته بالای سر گیسوان چه هیبتی‌ست!

کشته‌اند هر که را راوی جنایتی‌ست

سفر چرا؟ بمان و پس بگیر

ز جورشان نفس بگیر

بخوان، که شهر، سرودِ زن شود

که این وطن، وطن شود

مونا برزویی



:: موضوعات مرتبط: متن ترانه ها ترانه های ایرانی اشعار شاعران و ترانه سرایان
:: برچسب‌ها: مونا برزویی ترانه شعر شعر انقلابی شعر اعتراضی ترانه سرا ترانه سرا مونا برزویی سرود زن سرودزن مهدی یراحی ترانه فارسی اعتراضات 1401 ترانه سرود زن متن آهنگ سرود زن متن سرود زن سرود زن مونا برزویی


چهار شنبه 6 مهر 1401 ساعت: 9:57
نویسنده : معین کریمی

شعر سپید "کاج های زیادی بلند..." از سهراب سپهری

کاج‌های زیادی بلند.
زاغ‌های زیادی سیاه.
آسمانِ به اندازه آبی.
سنگچین‌ها، تماشا، تجرد.
کوچه‌باغ‌ فرا رفته تا هیچ.
ناودان‌ِ مزین به گنجشک.
آفتابِ صریح.
خاکِ خوشنود.
چشم تا کار می‌کرد
هوش پاییز بود.
ای عجیب قشنگ !
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ،
چشم‌هایی شبیه حیای مشبک،
پلک‌های مردد
مثل انگشت‌های پریشان خواب مسافر !
زیر بیداری بیدهای لب رود
انس
مثل یک مشت خاکستر محرمانه
روی گرمای ادراک پاشیده می‌شد.
فکر
آهسته بود.
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت حکایت بخواند.

در کجاهای پاییزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد؟

سهراب سپهری



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران و ترانه سرایان
:: برچسب‌ها: شعر شاعر شاعرانه اشعار شعر سپید شعر غزل شعر مثنوی دوبیتی سهراب سپهری شعر سهراب سپهری اشعار سهراب سپهری شاعر سهراب سپهری شعر سپید از سهراب سپهری دیوان سهراب سپهری شعر کوتاه شعر کوتاه از سهراب سپهری شعر پاییزی شعر پاییز شعر نو اشعار نو


دو شنبه 4 مهر 1401 ساعت: 15:24
نویسنده : معین کریمی

چند دو بیتی انتقادی از حسین مفیدی فر

تحریم و فشار اقتصادی سخت است

بر دل به مثال آتشی در رخت است

اما نکِشد رئیس و حاکم سختی

سختی همه سهم مردم بدبخت است

.............................................................

به شدت خیل مردم در فشارند

چنان بمبی به حال انفجار اند

اگر این بمب ساکت منفجر شد

چه سرهایی که در بالای دار اند

حسین مفیدی فر

بقیه در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران و ترانه سرایان
:: برچسب‌ها: دوبیتی شعر شاعر حسین مفیدی فر دوبیتی حسین مفیدی فر شعر حسین مفیدی فر اشعار حسین مفیدی فر اشعار شعر سیاسی شعر انتقادی اشعار سیاسی اشعار انتقادی دوبیتی انتقادی دوبیتی سیاسی شاعر شاعر حسین مفیدی فر غزل مثنوی hossein mofidi far hosseinmofidifar hossein mofidifar poet poem شعر فارسی اشعار فارسی دوبیتی فارسی


کد پربازدیدترین



اکانت ما در شبکه های اجتماعی :

اکانت ما در فیسبوک اکانت ما در اینستاگرام اکانت ما در Pinterest کانال ما در تلگرام