گالری رویاهای من

وقتی چشاتو دیدم
عشقُ درش فهمیدم

چشات چه برقی داره
منو نگه می داره

کجا از اینجا بهتر
نگات از همه بهتر

مست نگاهت شدم
درگیر دنیات شدم

ادامه ی شعر در ادامه مطلب...

جهت نمایش در سایز اصلی آن را ذخیره کنید

سرم تیر میکشد

خاطراتت...

بی تو مرا محاصره کردند

معین کریمی

نشستم آلبوم عکس روبه رویم

یه تو کم شده از قلب و روحم

نشستم در اتاق خیره به بارون

به یادت دیگه نیستی زیر بارون

نشستم چای سردی روبه رویم

و یک بغض عجیـــب، تو گلویم

و پیری خسته به کنج اتاقش ماند

از این در رفتی و چشمم به در ماند

متن کامل در ادامه مطلب...

تا بار سفر را بست

بغض راه گلویم بست

باران شدیدتر شد

بغضم عمیق تر شد

معین کریمی

پشت پنجره ی داغ دیده ی دلم

به انتظار نشسته ام

و هنوز شالگردنی را که برایم بافتی

دور خاطرات کشیدم

که مبادا این خاطرات یخ کند...

معین کریمی

مدتی ست واژه ها با من غریبن

مدتی ست حال و روزم هم غریب است

مدتی ست در خیالم می گریزم

بلکه آرام گیرد این ذهن مریضم

بقیه در ادامه مطلب...

اینجا یکدفعه

بارون گرفت

نکند...

چشمان توست

از دلتنگی میبارد

معین کریمی

آسمانم تیره ست

و زمان می ایستد

به خیالی که دگر

هیچ وقت برنمی گردد

معین کریمی

ما هر دو درد مشترک هستیم
از عشق و لبخندها جدا هستیم

ما هر دو می سوزیم تقدیر است
تقویم ما صد ساله غمگین است

ادامه شعر در ادامه مطلب...