
من، میز قهوهخانه و چایی که مدتیست...
هـی فکر میکنم به شـمایی که مدتیست...
یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی
در جستجوی « سیندرلایی » که مدتیست...
با هر صـدای قلب، تو تکـرار میشـود
ها!گوش کن به این اُپرایی که مدتی ست...
هـر روز سـرفه میکنم اندوه شـعر را
آلوده است بیتو هوایی که مدتیست...
دیگر کلافـه میشوم و دسـت میکشـم
از این ردیف و قافیههایی که مدتیست...
:کاغذ مچاله میشـود و داد میزنـم
آقا! چه شد سفارش چایی که مدتیست...
زنده یاد نجمه زارع

نظرات شما عزیزان:
