
چند گاهیست جام احساسم
از تب اشتیاق ، لبریز است
شده ام مولوی که درمانم
افق دور دست تب ریز است
بی تو من یک کویر تبدارم
تشنه ی مهر آسمانی تو
لطف باران تو سپرده مرا
دست « صحرای » مهربانی تو
« دوستت دارم ،ای غریبه بمان »
تو مرا غرق در صفا کردی
بعد چندی شمال قطب مرا
با دم عشق آشنا کردی
ای صمیمی تر از شکوفه ی یاس
مرهم حس بی قرارم باش
از پس ابرهای تیره ، بتاب
در خزانم بیا بهارم باش
چه شود گر شبی به با لینم
منجی اضطراب من بشوی
با فروغت به بند زندانم
حسن تعبیر خواب من بشوی
تو عزیزی ،طلوع کن روزی
در شب خسته ام ، همیشه بمان
پشت کنعان چشم های ترم
بوی پیراهنت به من برسان
ای حضورت هجوم آینه ها
ساده ای چون تلاقی لبخند
نور می بارد از ضریح لبت
ساده ، اما نجیب و ارزشمند
با تو من عازم ، دبستانم
دستهایم بگیر و راه ببر
در غروبم ، طلوع مهرم باش
دختر نیمه های شهریور
باغ عمرت پر از شکوفه ی عشق
ای نگاهت همیشه روّیایی
با وجود تمام برگ و برت
ساده ای ، ساده تر ز « صحرایی »
حسین علی دلجوئی

نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران و ترانه سرایان تصاویر
:: برچسبها: حسین علی دلجوئی شهریور شعر شاعر شعرانه شاعری اشعار شعر نو شعر سپید شعر کهن اشعار نو اشعار کهن اشعار سپید شاعر معاصر شاعر دلجوئی دختر شهریور دختر دختر نیمه های شهریور
