میسوزم و عطر یادهای تو را میدهم
عطر بال پرندهای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانه خود برنگشت
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشدهای
که در پی قویی
در جویی غرق شد
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست میکند
و سر
به شیشه آسمان میکوبد،
صبحی ژاله بار است
که میبارد بر من
بیدارم میکند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح بخیر میگوید
محمد شمس لنگرودی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران و ترانه سرایان
:: برچسبها:
شمس لنگرودی
صبح بخیر
شمس
شعر
شاعر
اشعار
ترانه
ترانه سرا
شعرانه
شاعرانه
شعرنو
شعر نو