
توصیه می شود این رمان را از دست ندهید در ادامه خلاصه ای از متن کتاب را خواهید خواند
در بخشی از این رمان می خوانید:«سیاوش- از یلدا خبر نداری؟ نیما – چرا، بابام صبحی می گفت: برم هندونه و انار و آجیل بخرم واسه یلدا … – شب یلدا رو نمی گم دیوانه!! یلدا رو می گم !! … از دیشب تا حالا ندیدیش ؟!… – آهان !! حالا اگه بگم می گی دارم منت سرت می ذارم !!… – جون من دیدیش ؟!.. – تلسکوپه یادته !؟… دبیرستان بودیم خریدمش آ !!؟… – آره …آره … خب!؟… – رفتم از تو خرت و پرتام درش آوردم !!…. – خب !!؟؟… – به جون تو از دیشب که رفتم خونه تا ساعت پنج شیش صبح داشتم رصدش می کردم ؟!… – دیگه رصد دونم دراومد از بس چشم انداختم تو سوراخ تلسکوپ وامونده !!… – با تلسکوپ تو اتاق یلدا رو نگاه کردی ؟! … – خب آره دیگه !! … چشمام که اشعه مادون قرمز نداره تو تاریکی چیزی ببینه !!… – تو غلظ کردی تو اتاق یلدا رو نگاه کردی !!.. – پس بعدش چه اخباری رو واسه شما نقل کنم؟ – اتاقش رو اصلا نگاه نکن !!.. حالا احیانا اگه مثلا اومد تو حیاط و چشم تو بهش افتاد ، عیبی نداره که یه نگاه بکنی و به من بگی !!… – اینطوری نمی شه برادر … دست و بال محقق و پژوهشگر را نباید بست !!… غیرت قبول نمی کنه ! بگو ما پژوهش رو بذاریم کنار!!… – اصلا لازم نکرده – نکرده که نکرده !!!… – حالا اونا که دیشب دیدی رو بگو ببینم !!… – تو انگار یه چیزت می شه ها !!… – لوس نشو بگو دیگه … – یادداشت کن !!… ساعت سه بامداد سوژه یه غلت زد و یه خمیازه کشید !!… ساعت چهار بامداد سوژه یه غلت ، یه سرفه و احیانا یه حرکت مشکوک ، که به دلیل بعد مسافت ، صدای حرکت مشکوک شنیده نگردید !!.. توضیح اینکه برای ادامه تحقیق مجوز استراق سمع ضروری است !!!… ساعت پنج بامداد …. – زهر مار … بی ادب بی تربیت !!… داری چرت و پرت می گی !!؟… – مرتیکه ساعت سه بعد از نصف شب ، گشت امداد و کمک رسانی و دستگیری از دختران فریب خورده شهر تموم شد و اومدم خونه !!… اون وقت شب یلدا هفت پادشاه رو خواب دیده !!… دیگه چی شو زیر نظر بگیرم !!؟
نویسنده: م.مودب پور ناشر: نیریز سال نشر: 1389
:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب معرفی کتاب
:: برچسبها: م مودب پور نویسنده کتاب معرفی کتاب داستان بلند کتاب رمان رمان autorwriter story book story book romance book
